عاشقانه شانزدهم ... حضور پر مهر سالار قلب من

ساخت وبلاگ

افی جان عشق عزیزم امروز که بودی یه جون دوباره گرفتم

سعی کن بیشتر باشی چون وقتی نیستی واقعا سخت میگذرد

 

صدای زیبایت  دلم را میلرزاند

گوشهایم همیشه به اتنظارشنیدن حرفهایت

مینشینند......

دستان پر مهر  و ظریف تــــــــــــو

مــــــــــــــرا یاد یک  واژه می اندازد

وآن هم

<<   امنیـــــــــــــــت     >>

است .......

آغوشت همچون  دریایی پر متلاطم  است

و من.....

چقدر غرق شدن در این دریارا دوست دارم....!

 

تـــــــــــــــو فقط عشق من   بمان

و من

هم  قول میدهم تا ابد

عاشق  تمام لحظاتت باشم.

 

کاش زمان بایستد...

دوست دارم بارها مزه ی لبانت را بچشم

زمانی که با شیرینی لبانم حل میشود

طعم دلنشینی دارد.

چشمانت را دوست دارم .

چشمانی که به رنگ عمق شب است .

واین شب چقدر مرا آرام میکند!

صدای زیبای تو دلم را میلرزاند٫

بازوان ستبر ت زمانی که مرا در آغوش میکشد

دیوانه ام میکند

دوست دارم زمان درآن حال از حرکت باز ایستد

و من همانگونه در آغوش تو و لب بر روی لبانت

بمانم .کـــــــــــــــــاش زمان در آن لحظه بایستد

کاش........!!!

 

باتمام مداد رنگیهای دنیا ٫با هر زبانی که بدانی یا ندانی .

خالی از هر تشبیه و استعاره و ایهام

تنها یک جمله خواهم نوشت

دوستــــــــــــــــــت دارم

راستی افی جان جمعه قبل دلگیرترین روزم بود ...

اما امروز اصلا شبیه به یه جمعه دلگیر نبود ...

خیلی خوشحالم ، واسه اولین بار بود متوجه نشدم امروز جمعه بوده است

عاشقانه پنجم...
ما را در سایت عاشقانه پنجم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : afimylove بازدید : 117 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 20:10